پيام
+
نه سلامم نه عليکم
نه سپيدم نه سياهم
نه چنانم که تو گويي
نه چنينم که تو خواني
و نه آنگونه که گفتند و شنيدي
نه سمائم نه زمينم
نه به زنجير کسي بستهام و برده ي دينم
نه سرابم
نه براي دل تنهايي تو جام شرابم
نه گرفتار و اسيرم
نه حقيرم
نه فرستاده پيرم
نه به هر خانقه و مسجد و ميخانه فقيرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنين است سرشتم
اين سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...
آسمان سوم
90/1/18
آسمان سوم
گر به اين نقطه رسيدي
به تو سر بسته و در پرده بگويــم
تا کســي نشنـود اين راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـي
خودِ تو جان جهاني
گر نهانـي و عيانـي
تـو هماني که همه عمر بدنبال خودت نعره زناني
تو نداني که خود آن نقطه ي عشقي
تو خود اسرار نهاني
تو خود باغ بهشتي
تو بخود آمده از فلسفه ي چون و چرايي
آسمان سوم
به تو سوگند
که اين راز شنيدي و نترسيدي و بيدار شدي در همه افلاک بزرگي
نه که جُزئي
نه که چون آب در اندام سَبوئي
تو خود اويي بخود آي
تا در خانه متروکه ي هرکس ننشـــيني و
بجز روشنــي شعشـع ي پرتـو خود هيچ نبـينـي
و گلِ وصل بـچيـني....مولانا جلال الدين رومي بلخي
آسمان سوم
من که از خواندن اين غزل عارفانه مولانا کلي کيف کردم و سرحال شدم .شما هم بخوانيد .چند بار بخوانيد تا ضرب آهنگ دروني اين غزل و حال مولانا را حس کنيد و از عمق وجودتان بفهميد آنچه را مولانا گفته است . . . .
آسمان سوم
شعراي مولانا معرکه است